نویسنده : نازنین.ع - ساعت 10:14 روز شنبه 14 آبان 1390برچسب:,

میروم 
باید بروم
آنها که ماندگار شدند 
همه روزگاری کوچ کردند ورفتند
میروم با چمدانی دردست 
چمدانی که پراز لحظه های خالی نبودن های توست 
ودلی که باخود میبرم تا ازتودورش کنم
تا صیغل یابد ازاین همه تمنا وخواهشهای نا بجا
.
.
.
آری باید رفت 
شاید بتوان درنقطه ای دور دوباره پنجره ای آویخت 
وآسمان را دوباره آبی دید!!


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 9:45 روز دو شنبه 5 آبان 1390برچسب:,

می آید 
میرود
به هم میریزد دفتر دلتنگی هایم را
آشفته میکنم موهایم را
گاه آرام وگاه سریعترازچشم برهمزدنی
میرود
.
.
.
.
بادرا میگویم
ببین چقدرشبیه توست!!


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 11:51 روز پنج شنبه 2 آبان 1390برچسب:,

آنقدر سکوت کرده ای ومن گوش کردم
که با احتیاط نفس میکشم
مبادا سکوتت ترک بردارد...


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 11:44 روز دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:,

یادش بخیر بچه که بودم

مادربزرگ همیشه میگفت پیرشوی دخترم

مادربزرگ کاش بودی ومیدیدی

دعایت چه زود گرفت!!

جوانی نکرده پیرشدم !!