نویسنده : نازنین.ع - ساعت 11:30 روز دو شنبه 7 شهريور 1398برچسب:,

چقدر تو

چقدر من

شده ایم مثل خطهای موازی

که به هیچ جا نمیرسیم

بیا غیرتی کنیم

بیا

انگار دنیا

کمی ما

کم دارد


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 5:57 روز پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:,

 ورق بر میگرده از امروزاین منم که دست نیافتنی می شم 
عاقبت جسم تو نيز خواهد پوسيد همان جسمي كه روزي قلب مرا پوساند


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 7:32 روز چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,

 باید یاد بگیریم که با خاطرات‌مون «زندگی» کنیم.

 «فراموش‌کردن» تلاشي بیهوده‌ اس.

خاطره‌ها، حالا، بخشی از وجود ما هستند و نمی‌تونیم انکارشان کنیم.


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 6:59 روز چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,

 مطمئن باش عادت می‌كنيم.

به همه اون داشته‌ و نداشته‌ها عادت می‌كنم.

به همه اون رفته و نرفته‌ها عادت می‌كنم.

به همه اون باخته و نباخته‌ها عادت می‌كنيم.

حتی به خود اين " عادت می‌كنيم‌ " ها، هم عادت می‌كنيم.


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 9:32 روز سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,

 این روزها که میگذرد تمامش برایم عصرجمعه شده است
تلخ ونفس گیر!!
بابغضی درگلو
که اگربشکند تاوانش یک عمرزندگیست....

 


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 12:10 روز یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,

 من دلم میسوزه
برای پسرک گل فروش سرچهارراه
برای رفتگرپیرمحله با آن لباس نارنجی کهنه ورنگ پریده اش
برای دخترهمسایه که عاشق شده است
برای اینترنت که قراره ملی بشه!!!
برای تو,برای خودم
برای خدا که تنها افتاده بین آدما!!
.
.
.
کمی آب به من بدهید دلم میسوزد!


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 20:9 روز شنبه 26 فروردين 1391برچسب:,

 با دلم شرط بستم كه فراموشت كنمخاطراتت را جمع كردم
يادگاري هايت را
عكسهايت ,نامه هايت 
همه را دور انداختم وگفتم فراموش!!
دلم خنديد وگفت:

يادمه!!
بازهم من بازنده شدم...

 


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 20:7 روز شنبه 26 فروردين 1391برچسب:,

 من وتو و خلوتي دلخواهمان
آغوش گرم تو
و بوسه هاي بي امان
داغي نفسهاي تو
و اشتياق دستهاي بي قرارمان
عجب رويا وشوري 
شايد بهشت برين 
همين باشد همين 

 


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 20:5 روز شنبه 26 فروردين 1391برچسب:,

 كلاف زندگي را سر انداخته ام
رويا مي بافم 
يكي زير يكي رو
با طرحهايي ازچشمهاي تو
رج ميزنم دستانت را ميان دستانم
فاصله ها را دوتا يكي ميگيرم
تو را به زندگي ام مي بافم
زنجير درزنجير بدون فاصله 
رويا مي بافم
يكي زير يكي رو 
اين بار بدون فاصله


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 20:5 روز شنبه 26 فروردين 1391برچسب:,

 بی خبر رفتی
بی خبر بازگشتی
مابین این رفتن وبازگشتن 
چیزی گم شد
چیزی به وسعت یک احساس داغ
باوری فنا شد 
و دلی شکست
ناگفته هایی باقی ماند که دیگر هیچگاه به حرف نمی آیند
بازگشتت مبارک


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 20:0 روز شنبه 26 فروردين 1391برچسب:,

 آشفتگی هایم راببخش دلتنگت که میشوم ذهنم پریشان میشود
هراس نبودنت همچون موریانه ای
وجودم را میخورد ومیفرساید
بدون تو درتمام لحظه هایم پاییز تکرار میشود


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 19:51 روز شنبه 26 فروردين 1391برچسب:,

 گاهی نمیتونی ببخشی وبگذری و لازمه که کوتاه بیای
میتونی چشمات وببندی و رد بشی
مجبوری که نادیده بگیری...
باید نگات وبه سمت دیگه بدوزی تا نبینی...
گاهی باید یه ورق کاغذبرداری وروش بنویسی تعطیل است 
بچسبونیش پشت شیشه افکارت وبه خودت مرخصی بدی...
وبه فکرهایی که پشت شیشه موندن توجه نکنی وبگی بزار منتظربمونن!!
.
.
.
.
چقدردلم برا یه کم بی خیالی لک زده ...


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 17:52 روز چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,

 دلم میخواد برم یه گوشه دنیا بشینم 
دستم وبزنم زیر چونه ام خیره شم به این دنیا وآدماش
بعد یه فنجون آرامش با طعم خوشبختی برای خودم بریزم وهمه رو لاجرعه سربکشم
بعدپام وبندازم رو پام با لبخند برای قاصدکها دست تکون بدم 
خب دله دیگه بعضی وقتا ازین چیزا میخواد!!!!


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 9:59 روز شنبه 15 بهمن 1390برچسب:,

 کوچ خواهم کرد
به سبکبالی آن قاصدکی که
نرم میرقصد درآغوش نسیم
کوچ خواهم کرد
ازشب فاصله ها
به هرآنجا که درآن صحبت ازنزدکیست
کوچ خواهم کرد
بی صدا دریک صبح
به نیایشگاه باران ..
کوچ خواهم کرد...


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 9:34 روز چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:,

 باش 
حتی همین قدردور
باش 
حتی همین قدر سرد
باش 
حتی همین قدرنامهربان
باش
بودنت تضمین لحظه های بودن من است ...


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 10:3 روز چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:,

چگونه ایمان بیاورم به آغازفصل سرد
دیرست که ازآن گذشته ام
آن بادی که درکوچه میوزید
تکه تکه های خاطرات توراباخودبرد
ازسطرسطراین فصل
این بار بی توگذشتم ...


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 18:50 روز سه شنبه 6 دی 1390برچسب:,

زندگی روسپی هزار شوهر است!!
با لذت دست درآغوشت میکند 
ودرست درزمانیکه مست این لذت هستی
شصتش را به طرف تو میگیرد...


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 17:59 روز سه شنبه 6 دی 1390برچسب:,

تمام درها بازاست
پنجره ها هم باز است
اما من مانده ام
تو 
با کدامین بهانه نمی آیی؟؟؟


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 10:6 روز چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:,

اگرخواستی به دیدنم بیایی


هرطورکه خواستی بیا


نرم وآهسته یا تند وسریع


فرقی ندارد!


بیا


چینی تنهایی من پوست کلفت شده است


دیگربه این راحتی ها ترک نمیخورد!!!


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 10:14 روز شنبه 14 آبان 1390برچسب:,

میروم 
باید بروم
آنها که ماندگار شدند 
همه روزگاری کوچ کردند ورفتند
میروم با چمدانی دردست 
چمدانی که پراز لحظه های خالی نبودن های توست 
ودلی که باخود میبرم تا ازتودورش کنم
تا صیغل یابد ازاین همه تمنا وخواهشهای نا بجا
.
.
.
آری باید رفت 
شاید بتوان درنقطه ای دور دوباره پنجره ای آویخت 
وآسمان را دوباره آبی دید!!


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 9:45 روز دو شنبه 5 آبان 1390برچسب:,

می آید 
میرود
به هم میریزد دفتر دلتنگی هایم را
آشفته میکنم موهایم را
گاه آرام وگاه سریعترازچشم برهمزدنی
میرود
.
.
.
.
بادرا میگویم
ببین چقدرشبیه توست!!


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 11:51 روز پنج شنبه 2 آبان 1390برچسب:,

آنقدر سکوت کرده ای ومن گوش کردم
که با احتیاط نفس میکشم
مبادا سکوتت ترک بردارد...


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 11:44 روز دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:,

یادش بخیر بچه که بودم

مادربزرگ همیشه میگفت پیرشوی دخترم

مادربزرگ کاش بودی ومیدیدی

دعایت چه زود گرفت!!

جوانی نکرده پیرشدم !!


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 19:18 روز شنبه 23 مهر 1390برچسب:,

نگران نباش

قرارنیست اتفاق خاصی بیفتد

خورشید همان است

ماه وستاره ها هم همان!!

فقط تو نیستی وجای خالی توخودنمایی میکند

وخاطراتی که میمانند

اما تو نگران نباش

آنها هم فراموش میشوند!!


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 17:38 روز شنبه 23 مهر 1390برچسب:,

حالا که میخواهی بروی

خاطراتت را جمع کن وباخودت ببر

دیگرلازمشان ندارم

میخوام خانه تکانی کنم دنیایم را


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 17:29 روز شنبه 23 مهر 1390برچسب:,

تورا دوست دارم

اما خاطره هایت را بیشتر دوست دارم

چون توتنهایم میگذاری

ولی خاطره هایت با من می مانند

آرام و بی ادعا!!


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 19:2 روز شنبه 19 مهر 1390برچسب:,

تلخ تلخ است

نگاه وکلامت

به تلخی همین قهوه ای که روی میز است

قهوه را میتوان شیرین کرد

بگو با تلخی نگاه وحرفهایت چه کنم؟؟


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 19:23 روز یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:,

دیگر نه من نه تو!

ازین به بعد فقط ما


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 10:42 روز چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,

چه سکوت سنگینی!!

آنقدرسنگین که نفس اتاق را گرفته است

میگویم دوستت دارم

اما

سکوتت آنقدرسنگین است که صدایم را نمیشنوی!!


نویسنده : نازنین.ع - ساعت 11:57 روز چهار شنبه 5 مهر 1390برچسب:,

میگویند عمرهرچیز روزی به سرمیرسد

پس چرا عمردلتنگی های من به سرنمیرسد؟؟

این انتظارکشنده تاکجا ادامه دارد؟

بگو کی نسیم دیدارت

ابرهای دلتنگی ام را باخود میبرد؟؟!!


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد